جدول جو
جدول جو

معنی تیب نر - جستجوی لغت در جدول جو

تیب نر
سالار، قوی، حیوان نری که برای جفت گیری نگهداری شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تب بر
تصویر تب بر
هر دارویی که تب را قطع کند یا تخفیف بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جیب بر
تصویر جیب بر
دزدی که پول مردم را از جیب آنان می رباید، کیسه بر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیغ پر
تصویر تیغ پر
جوجۀ مرغ که تازه از تخم درآمده و پرهایی شبیه خار دارد، سیخ پر، خارپر، پرهایی که در ابتدا به شکل خار در تن جوجه های پرندگان می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیغ گر
تصویر تیغ گر
تیغ ساز، سازندۀ تیغ
فرهنگ فارسی عمید
(اَ سا)
که تب برد. که تب قطع کند. دافع تب. قاطع حمی. که علاج تب کند، دارویی تب بر. هر دوا که قطع تب کند. دواهای تب بر: کتین، پوست بید، اکالیپتوس. خینورمین بهترین تب برها است. آتبرین در مالاریا تب بر است
لغت نامه دهخدا
از شهرهای کهن ایتالیا است که با داشتن مناظر بسیار زیبا محل رفت و آمد ثروتمندان روم بود و امروز آن را تی ولی گویند، (از لاروس)، رجوع به تی ولی و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
به یونانی تیبریس، رودی در ایتالیا که از رم عبور کرده وارد دریای تیره نین میشود و طول آن 403 هزارگز است، (از لاروس)، رجوع به اعلام تاریخ قدیم فوستل دوکلانژ و ناظم الاطباء ذیل تیبریس و فرهنگ ایران باستان ص 205 و قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه تیبره شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
تیبر اول، دومین امپراتور روم. وی پسر لی وی و پسرخواندۀ اوگوست بود و بسال 42 قبل از میلاد متولد شد و در سال 14 میلادی به امپراتوری روم رسید و در سال 37 بعد از میلاد درگذشت. او مردی قابل ولی بی رحم و بدگمان بود. (از لاروس). رجوع به یشتها ص 409، تیبریوس و قاموس الاعلام ترکی شود
. سوم، آپسی مار امپراتور روم شرقی (698-705 میلادی). (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(بَ خوا / خا)
عیب خرنده. آنکه عیب و نقص را بر دیگر چیزها ترجیح دهد:
عیب خرند این دو سه ناموس گر
بی هنر و بر هنر افسوس گر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از تب بر
تصویر تب بر
هر داروئی که تب را قطع کند یا کاهش دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیب بر
تصویر جیب بر
کیسه بر دزدی که پول و مال کسان را از جیب آنان برباید کیسه بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیب بر
تصویر جیب بر
((بُ))
دزدی که پول و مال کسان را از جیب آنان برباید، کیسه بر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تینر
تصویر تینر
((نِ))
مایه رقیق کننده مواد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تب بر
تصویر تب بر
((تَ. بُ))
چیزی که تب را قطع کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیز نگر
تصویر تیز نگر
دقیق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تب بر
تصویر تب بر
آنتی پیرین
فرهنگ واژه فارسی سره
دزد، سارق، طرار، کیسه بر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مایع فرار رقیق ساز، مایع حلال و رقیق کننده رنگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرخ شدن صورت براثر گرما و حرارت
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
صندلی چوبی خزانه ی شالیزار
فرهنگ گویش مازندرانی
سالار، قوی
فرهنگ گویش مازندرانی
کتک زدن، زخمی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی